، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

این روزها: دلنوشته

دلم بدجوری گرفته از دست مهرداد! دوست ندارم در این مورد با ستاره حرف بزنم. نمی خوام ذهنیتشو نسبت به باباش خراب کنم. نمی دونم! باید خیلیی خوشحال باشم یکی از مهمترین اتفاقات زندگیمون افتاده ولی رفتار مهرداد باعث شده بی تفاوت بشم. دلم به دخترکم خوش شده بدجور وابستش شدم نفسم بهش بند شده دیگه دلم نمی خواد بیام شرکت . دلم می خواد مهرداد رو با دنیای خودش و شرکت تنها بذارم و منم با دنیای خودم و ستاره ام باشم. خدایا مثل همیشه یاورم باش !
27 بهمن 1389

یه مطلب باحال

نامه یک نی نی معترض آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی پیاز خورده ی غیر پاستوریزه، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشده ات را به سر و صورت حساس من نمالید خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود! پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد! مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با ...
24 بهمن 1389

یه مطلب باحال

نامه یک نی نی معترض آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی پیاز خورده ی غیر پاستوریزه، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشده ات را به سر و صورت حساس من نمالید خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود! پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد! مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با ...
24 بهمن 1389

این روزها: روش مونتسوری

عزیزم ! این روزها احساس می کنم خیلی بزرگ شدی . برخورد هات در موارد مختلف برای نشون داد حس استقلالت برام جالبه . مثلا می خوای خودت قاشق غذاتو بگیری. اگه چیزی جلوت باشه با همه قوا خودتو به سمتش می بری . می تونی چند لحظه بدون کمک و تکیه گاه بشینی و اگه چیزیو ازت بگیریم کاملا اعتراض می کنی. فکر کنم تا مامان زهره بیاد دیگه کامل بشینی و اونو سورپرایز کنی. گل دختر قشنگم ! خاله سمیرا که از کانادا زنگ زد در مورد روشی به نام " مونتسوری " گفت . خوشحال می شم از دوستانی که این وبلاگو می خونن اگه توضیحاتی می دونن منو هم در جریان بذارن. اینم چند تا عکس جدید ...
23 بهمن 1389

این روزها: روش مونتسوری

عزیزم ! این روزها احساس می کنم خیلی بزرگ شدی . برخورد هات در موارد مختلف برای نشون داد حس استقلالت برام جالبه . مثلا می خوای خودت قاشق غذاتو بگیری. اگه چیزی جلوت باشه با همه قوا خودتو به سمتش می بری . می تونی چند لحظه بدون کمک و تکیه گاه بشینی و اگه چیزیو ازت بگیریم کاملا اعتراض می کنی. فکر کنم تا مامان زهره بیاد دیگه کامل بشینی و اونو سورپرایز کنی. گل دختر قشنگم ! خاله سمیرا که از کانادا زنگ زد در مورد روشی به نام " مونتسوری " گفت . خوشحال می شم از دوستانی که این وبلاگو می خونن اگه توضیحاتی می دونن منو هم در جریان بذارن. اینم چند تا عکس جدید ...
23 بهمن 1389

این روزها: ماجراهای مامانی و میلوپا

اپیزود 1: امروز دلبندم اولین طعم جدید سرلاکو چشید. البته چه سرلاک پرماجرایی: به توصیه دکترش ستاره می تونه سرلاک برنج بخوره! ولی من هرچی گشتم سرلاک نستله برنج و شیر بود . خلاصه دنبال سرلاک میلوپا گشتیم که فقط برنج هست و صد البته خوشمزه تر . کل منطقه غرب تهران رو گشتیم پیدا نکردیم. خلاصه پیک شرکت رفت ناصرخسرو گفتن 16000 تومن و اینگونه بود که دست به دامن مامان بزرگ در شیراز شدیم و شوهر خاله مهربون برامون 2 عدد خریدن دانه ای 5500 اپیزود2 : ستاره این روزها داره سعی می کنه خودش بدون تکیه گاه بشینه . البته از حدود 4 ماهگی با تکیه گاه می تونست بشینه ولی الان خودش به دستاش تکیه می ده و چند ثانیه می شینه و بعد هم می افته. من قربون تلاشا...
20 بهمن 1389

این روزها: ماجراهای مامانی و میلوپا

اپیزود 1: امروز دلبندم اولین طعم جدید سرلاکو چشید. البته چه سرلاک پرماجرایی: به توصیه دکترش ستاره می تونه سرلاک برنج بخوره! ولی من هرچی گشتم سرلاک نستله برنج و شیر بود . خلاصه دنبال سرلاک میلوپا گشتیم که فقط برنج هست و صد البته خوشمزه تر . کل منطقه غرب تهران رو گشتیم پیدا نکردیم. خلاصه پیک شرکت رفت ناصرخسرو گفتن 16000 تومن و اینگونه بود که دست به دامن مامان بزرگ در شیراز شدیم و شوهر خاله مهربون برامون 2 عدد خریدن دانه ای 5500 اپیزود2 : ستاره این روزها داره سعی می کنه خودش بدون تکیه گاه بشینه . البته از حدود 4 ماهگی با تکیه گاه می تونست بشینه ولی الان خودش به دستاش تکیه می ده و چند ثانیه می شینه و بعد هم می افته. من قربون تلاشا...
20 بهمن 1389

این روزها: غرق با تو بودن

نمی دونم چطور می شه یه موجود رو اینقدر دوست داشت! ستاره زندگیم ! دخترکم! یه قول مامان جونی لغت "دوست داشتن" برای بیان حسی که به تو داریم خیلی پیش پا فتاده هست. مامانی فقط همین قدر می دونم که به خاطر تو حاضرم از همه چیزم بگذرم حتی از کارم! شاید به نظر بی اهمیت بیاد ولی اونهایی که مامانتو می شناسن می دونن که چی می گم. دیروز عمو مهرزادت اینجا بود و معتقد بود اگه راه بیفتی دیگه نمی شه با تو اومد سر کار و باید یه پرستار تو خونه برات بگیرم. عزیزم دلم لرزید مطمئن باش اگه حتی خودم نیام سرکار ولی نمی ذارم لحظات قشنگ بزرگ شدن تو رو از دست بدم . نازنین مامان ! مگه تو چند بار بزرگ می شی و من چند بار تجربه قشنگ بالیدن تو رو تجربه می کنم که بتونم اونو ...
19 بهمن 1389

این روزها: اولین غلت کامل

یوووهوووووو! بالاخره پرنسس خانم به خودشون زحمت دادن و مامان و بابا رو با اولین غلت کامل بسی مسرور نمودن. امروز گل دخترم وقتی به شکم خوابیده بود سرشو تا جاییکه می تونست بالا آورد و سعی کرد نگاهم کنه یه حسی بهم گفت که الان غلت می زنه فوری بابایی رو صدا کردیم که دوربینو بیاره و بعد دختری رو تشویق کردیم که بغلته و آفرین به ناناز خانم! توی نی نی سایت بعضی از همسناش هنوز غلت نمی زنن البته بعضیهاشون که بیشتر پسرها هستن هم غلت می زنن ولی من از همون اول که ستاره با چند تا از بچه های دوستا و فامیل تو یه حدود به دنیا اومدن تصمیم گرفتم که به هیچ وجه مقایسش نکنم! یه شیطونی کوچولو: بین خودمون باشه برتریهاشو مقایسه می کنم و تو پوست خودم نمی گنجم . اینم ...
14 بهمن 1389

این روزها: اولین غلت کامل

یوووهوووووو! بالاخره پرنسس خانم به خودشون زحمت دادن و مامان و بابا رو با اولین غلت کامل بسی مسرور نمودن. امروز گل دخترم وقتی به شکم خوابیده بود سرشو تا جاییکه می تونست بالا آورد و سعی کرد نگاهم کنه یه حسی بهم گفت که الان غلت می زنه فوری بابایی رو صدا کردیم که دوربینو بیاره و بعد دختری رو تشویق کردیم که بغلته و آفرین به ناناز خانم! توی نی نی سایت بعضی از همسناش هنوز غلت نمی زنن البته بعضیهاشون که بیشتر پسرها هستن هم غلت می زنن ولی من از همون اول که ستاره با چند تا از بچه های دوستا و فامیل تو یه حدود به دنیا اومدن تصمیم گرفتم که به هیچ وجه مقایسش نکنم! یه شیطونی کوچولو: بین خودمون باشه برتریهاشو مقایسه می کنم و تو پوست خودم نمی گنجم . اینم ...
14 بهمن 1389